سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یاسمین - گفتی سلام گفتم سلام

من و دانشگاه والن گنگ

سه شنبه 85 دی 12 ساعت 9:40 عصر

05دی 1385

الان آریسا میگفت "بریم دانشگاه والن گنگ (استرالیایی)، به دانشگاه آزاد نمیشه اعتماد کرد چون دفه ی قبل که تعطیل شد خیلیا فقط یه ترم تا لیسانسشون مونده بود... این بار هم اگه همچین موردی پیش بیاد اونوقت هم پولمون رو هدر دادیم هم وقتمون رو! منم که وضعم طوریه که باید زودتر برم دانشگاه بخاطر مسایل خانوادگی و..." البته منم حرف آخرش رو قبول دارم و دفعه ی قبل هم خودم بهش گفتم که هر کدوم باید به فکر آیندش باشه! اینکه یکیمون بخواد منتظر دومی باشه حماقت و بچه بازیه!
گفتم "میخوام از ترم بعدی برم دانشگاه" ولی آریسا راضی نمیشه و هی میگه غلط کردی باید بیای
خلاصه بحث سر فارسی و انگلیسی صحبت کردن و درس دادن و اینجور چیزا بودش که یوهو باباش اومد  غر زد و آریسا زودی تلفن رو قطع کرد...
بعدش رفتم یه سر به
وبسایت والن گنگ زدم! دیدم تافل میخواد و رشته ی بیزنس هر ترم ۱۲ هزار میشه!
بعید میبینم به این سادگیا از خر شیطون بیام پایین!!!
البته تقریبا ۵ سال قبل رفتم دانشگاه والن گنگ امتحان دادم و قبول شدم ولی یادم نیست چرا منصرف شدم!...کلا دانشگاهش رو دوست ندارم

پی نوشت: الان سر سفره با مامان اینا حرف دانشگاهه شد که یادم انداختن چرا نرفتم!
مسولای والن گنگ کلاه بردارن و عمدا میندازنت که دوباره ازت پول امتحان رو بگیرن... سه نفر از اطرافیانمون اینطوری شده بودن... بخاطر همین نرفتم...


نوشته شده توسط : یاسمین

نظرات دیگران [ نظر]


ماجراهای من و پیش دانشگاهی

سه شنبه 85 دی 12 ساعت 9:37 عصر

5 دی 1385:

چند روزیه واسه پیش دانشگاهی و دانشگاه کلی فشار اومده روم... اینقدر که دیروز سر درد شدید گرفته بودم... امروز صبح هم با حال خیلی بدی از خواب بیدار شدم و حالت تهوع و خفگی داشتم...
تا بحال ندیده بودم که واسه اینکه کسی بهت آدرس یه موسسه رو بده ازت صد هزار تومن بگیره!... درسته که پولی نیست ولی آخه دیگه یه آدرس دادن چیه که بخواد پولی بشه!
توی غربت جای اینکه دست هموطنشون رو بگیرن و کمکش کنن بدتر فشار میدن و سرش رو زیر آب میکنن تا بمیره!... قیمت پیش دانشگاهی بین ۵۰۰ هزار تا ۱ ملیون تومنه! ولی این خدانشناس گفته دو ملیون تومن!
خب برادر من دنبال سود هستی اوکی رو چشمم! ولی اینکه یه دفه یه ملیون اضافی بخوای بگیری خیلی زور داره!...
منصرف شدم...
از ترم بعدی میرم میخونم! البته اگه باز به در بسته نخوردم...
بس که این هفته گفتم بدشانسم بدشانسم که دیشب مامان شاکی شد و گفت: اینقد نگو، بده، شگون نداره...
ولی بخدا به هر دری زدم بی فایده بوده! تا حالا اینجوری نشده بودم!...
بعد از این همه نا امیدی خواستم که پیش دانشگاهیم رو تو خونه بخونم و برم امتحان بدم که گفتن کتابا عوض شده! اینم بعنوان آخرین راه حل بود که... خراب شد...


نوشته شده توسط : یاسمین

نظرات دیگران [ نظر]


درد یاسمین

سه شنبه 85 دی 12 ساعت 9:36 عصر
تسکین درد یاسمین بی‌پناه نیست
حس لطیف و آبــــــــــی باران انتظار
تنها بلوری از دل بـــی‌انتهای توست
سوگند آسمــــــانی دل‌های مهربان

نوشته شده توسط : یاسمین

نظرات دیگران [ نظر]


<      1   2   3